وارونگی جادها

مـےنویسـم از

نمیدانم چرا تنم می لرزد وقتی صحبت از تو میشود ، نه ، از ترس حضورت نیست

از آرزوی رسیدن به توست

از شاید و باید ها و از اینکه نمیدانم

داشتنت را عاشقانه اشک بریزم یا دوریت را ...

شاید روزی تنم لرزید و دستانت را روی شانه هایم گذاشتی و گفتی زیر لب

اشک شوق بریز من به کنارت آمده ام

برای همیشه



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 19 آبان 1392ساعت 12:32 توسط مارال بانو|


آخرين مطالب
» <-PostTitle->
Design By : MohammadDesign.IR