مال کـــــــــــسی بآآآآآآآآآآش
مال کسی باش که حتی ساده ترین لباس تنت باشد!
تو را به همه دنیا نشان دهد و بگوید
این همه دنیای من است.
مـےنویسـم از
مال کسی باش که حتی ساده ترین لباس تنت باشد!
تو را به همه دنیا نشان دهد و بگوید
این همه دنیای من است.
وقتی از همه دنیا ناراحتم
، فقط با فکر کردن به تو آروم میشم
اما وقتی تو ناراحتم می کنی
همه ی دنیا هم نمیتونه آرومم کنه !
:
نبود … پیدا شد …
آشنا شد … دوست شد … مهر شد
… گرم شد
عشق شد … یار شد …
تار شد … بد شد …
رد شد … سرد شد
غم شد … بغض شد …
اشک شد … آه شد …
دور شد … گم شد
تمام شد
حق الناس همیشه پول نیست
گاهى دل است،
دلى که باید میدادى و ندادى
::
کاشکــــــی… یک نفــــر بــــود کـــه میگـــفت بــــه مــــــن ”
همـــه ی من .. از آنِ تـــو ..
وقتــــی کــه دلت می گیـــــرد
ممنونم…
که حالم را نمی پرسی..!؟
تا مجبور نشوم دروغ بگویم…
که خوبم…!
بعضــی وقتا تو دعـــوا فقط باید نگــاه کنـــی سکوتــــــ کنی
فحشاش و بده و تو بشنوی به جـــون بخری
تمومـــــ که شد بری بغلش کنــی گریه کنــی حرفی نزنـــی
فقط عمل کنــی بگـــی : با من نجنگـــــ ، من دوستتـــــــ دارمــــ
امروز باورم شد
که تو خسته تر از آن بودی که بفهمی دوست داشتنم را!
از من که گذشت…
اما…
هرجا که هستی
“خسته نباشی
گفتم واقعا داری میری؟گفت آره!!!
گفتم منم بیام؟
گفت جایی که من دارم میرم جای دونفره نه سه نفر! گفتم بر میگردی؟
فقط خندید.... اشک تو
چشام حلقه زد. سرم رو پایین انداختم ،
دستشو زیر چونه ام گذاشت و سرمو بالا گرفت.
گفت :تو کجا میری؟ گفتم میرم بالاخره یه جایی...
گفت:تنها نریا!! یکیو باخودت ببر...
گفتم جایی که من میرم،جای یک نفره نه دو نفر. گفت:برمیگردی؟
گفتم:جایی که من میرم راه برگشت وجود
نداره.
من رفتم اونم رفت ولی اون مدت هاست که برگشته و
با اشک چشماش خاک مزارمو شست و شو میده
نبار باران.....
نبار لعنتی....
عشقم با دیگری بیرون است...
سرما میخورد
ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﺑﺲ:
خندیدم ﻭﻟﯽ ﺑﻐﺾ ﮔﻠﻮﻣﻮ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩ
ﺁﺭﻭﻡ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺗﻮ ﺩﻟﻢ ﯾﻪ ﺁﺷﻮﺏ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻮﺩ
ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﻮﺑﻢ ﻭﻟﯽ ﺣﺎﻟﻢ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺧﺮﺍﺏ ﺑﻮﺩ
ﮔﻔﺘﻢ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﻭﻟﯽ ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻢ
ﺭﺍﺳﺘﺶ...
ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﻈﺎﻫﺮ
دنیای بدون تو
شباهت عجیبی
با این غروب های جمعه لعنتی دارد
دلگیر و دلگیــر و دلـــگیـــر ...
زخمیـــــــ ام کردیـــــــــ.....!!!!!
میبخشمتـــــــــ....!!!!!
یادم نبود کاکتوســــــــ را نوازشــــــــ نمی کنند
بعد از
تـــــــو ،،،
جـــواب همــــه دوستــــت دارم هـــــا ...
مرســــــی شـــد ...
فراموش کردنت . .
برایم مثل آب خوردن بود . . .
از همان آب هایی که . . .
می پرد توی گلو و سالها سرفه می کنیم
چرا آدما نمیدونن ..
بعضی وقتا خداحافظ یعنی
“ نذار برم”..
یعنی برم گردون..
سفت بغلم کن
..سرمو بچسبون به سینه ت و
..
بگو خدافظ و زهرمار
بیخود کردی میگی خدافظ !
مگه میذارم بری؟!
مگه الکیه
اصلا مو برای همینه
تو بشینی ببافیش
یک دسته از دستت در بره
بگیریش بالا یگی میدونی این به چه قدر میرزه؟؟؟
بعدش بگی همین یک دسته از موهاتو با کل دنیا عوض نمیکنم
چـرا سـاکـت نـمـی شـوی؟
صـدای نـفـس هـایـت . . . در آغـوش ِ او
از ایـن راه ِ دور هـم آزارم مـی دهـد !!!
لــعــنــتــی . . . آرامـتـر نـفـس نـفـس بـزن
تلخ ترین قسمت زندگی اونجاست:
که آدم به خودش میگه :
چی فکر میکردیم و چی شد.
آی زندگی میشه بهم افتخار بدی؟!
نه ، نمیخوام باهام برقصی!
فقط چند قدم باهام راه بیا
♥♥♥♥♥♥♥♥
نوشته هایم را می خوانی…
و می گویی: چه زیبا!
راستی… دردهای آدم ها زیبایی دارد…؟!؟!؟
خوش بـه حال ِ تو،
که وقتی ” او ” آمد ؛ بدون ِ هیچ دردِسری ،
فراموشم کردی
سَـرَت گَـرم اسـت!!!
آنــجـا یـا هیـچ کُـجـا فَرقـی نِمـیکُـنَد!
مُـزاحِـمَـت نِـمیـشَـوَم!
امّـــــا…
حَــرارَتِ سَـرگَـرمی هـایَــت مَـــرا ســـوزانــــد
دلــم که میگیــرد
کودک میشوم!
دستانی میخواهم که آرامم کنند
مهربانی که به فکر دلتنگی هایم باشد
ولی هیچ کس نمیداند
که بجر تو هیچ نمیخواهم
برات پیش اومـבه وقتـے پاے تلفن بایـבخـבاحافظـے کنیـב...
اما هنوز בلتون میخواב صـבاشو بشنویـב...
یهو میگیـבراستـے؟!
میگـﮧ :جانم... ؟!
آروم میگی :دوســـتـــت בارم...
آخ که این چنـב ثانیـﮧ آخر چقـבر مـے چســـــبـــﮧ
گاهی مجبوری “بغضت” را با مقداری آه فرو ببری
و بگویی “قسمت نبود”
פֿבآیـــــــــآ ....
مے פֿواهمـــــــــ اعتــــــــراف ڪُــــــنَـҐ !
בیگـــر نمے توآنــــَمـــ؛
פֿωتـــہ اَمـــــــــ ....
مــَטּ اَمآنتـــــــــ בآر خوبے نیωـتـҐ ،
"مًـــــرآ" از مـטּ بگیر
مآلہ פֿوבتـــــــ !
مــَטּ نمے تــًوانــَم نگهشــ בارҐ...
گوشه انگشتانم را کنده ام.... زخم است و خونی
میدانی چرا؟
تا شاید اینگونه بتوانم جلویشان را بگیرم بلکه
برای تو پیام نفرستند...... اما فایده ای ندارد
میسوزند و مینویسند
آخ چه دردی دارد
......
وقتی بی جواب میگذاریشان........
کـــاش فقط بودی....
وقتـــی بغض میکردم
بغلم میکردی و می گفتی
به من نگــاه کن!
ببینم چشماتو!
گریه کنـــی قهر میکنم میرمــاااا.....!
مــَن: شنیدَم داری ازدوآج میکنی ...
مــُبآرکــِه
خوشــحــآل شـــُدَم شــِنیــدَم
اون: مــِرســــی . . . ایــشــآللـــه قــِسمــَت شــُمــآ
مــَن: مـی تــونــَم بــَرای آخــَریـــن بـآر ازت یه چـیـزی
بــِخوآم...
اون: چـــی میخــوآی؟
مـــَن: اگـه یـه روز صــآحــِب یــه دخــتــَر شــَدی
میــشــه اســم مــَنو بــِذاری روش؟
اون: چرا ؟ میخوآی هـَر موقع نگآش کـنم ...
صداش کنم دَرد بکشم ؟
من : نه...آخه دخترا...
عآشق باباهآشون میشن...
می خوآم بفهمـی چقدر ...
عآشقت بودَم......
مــیــدونم !
کــــارداری !
ســَرَت شـــلوغه !
مــیــــدونم!
امــا اینکـــه موقع خـــواب
روی تخـــتت ... چند ثانیه...
فقط لحــظه ای بــه ذهــنت خـــطور کنه
کـــه یکی یه جــایی ... کـــسی ... روی تخــتش ...
موقع خــوابـــش ...
واسه خاطر " تـــــــــو " اشـــک مــــی ریزه !
همیـــن هــم بــرا مـــن کــافیه !
کاش فقط .... !!!
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻫﺴﺖ..ﺧﻮﺏ ﻧﮕﺎﻫﺶ
ﮐﻦ..ﺑﻪ ﺟﺰﺋﯿﺎﺗﺶ..ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﯿﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺶ.. ﺑﻪ
ﺳﺒﮏ ﺍﺩﺍﯼ ﮐﻠﻤﺎﺗﺶ..ﺑﻪ ﺷﯿﻮﻩ ﯼ ﺭﺍﻩ
ﺭﻓﺘﻨﺶ،..ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺶ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﻮ..ﺩﺳﺖ
ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﺍﺕ ﺑﺴپﺎﺭ..ﮔﺎﻫﯽ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ..
ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺳﺮﯾﻊ ﻣﯿﺮﻭﻧﺪ، ﮐﻪ ﺣﺴﺮﺕ ﯾﮏ ﻧﮕﺎﻩ
ﺳﺮﺳﺮﯼ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻧﺪ
درمردهایه حسی هست که اسمشومیذارن
《غیرت》به همون حس درخانمها میگن《حسادت》
امامن به هردوش میگم 《عشق》... تاعاشق
نباشی نه غیرتی میشی نه حسود
من یه دخترم
اگه خودمو لوس نکنم
اگه به خاطر تو به خودم
نرسم
اگه برات گریه نکنم
اگه وقتی پاستیل میبینم پیرهنتو نکشم
اگه لب و لوچه آویزوون نکنم تا بغلم کنی
اگه بهت نگم آقامون
اگه نگم تو فقط مال خودمی
اگه...
اونموقع تو دیگه دیوونم و عاشقم نمیشی که
برای دل خودم می نویسم ...
برای دلتنگی هایم
برای دغدغه های خودم
...
برای شانه ای که تکیه گاهم نیست !
برای دلی که دلتنگم نیست ...
برای دستی که نوازشگر زخم هایم نیست ...
برای خودم می نویسم !
بمیرم برای خودم که اینقدر تنهاست !.!.!.!
عشق مثله سیگار میمونه ،
اگه خاموش بشه میتونی دوباره روشنش کنی
اما هیچ وقت دیگه اون مزه ی اول رو نداره …