مـےنویسـم از
گفتم واقعا داری میری؟گفت آره!!! گفتم منم بیام؟ گفت جایی که من دارم میرم جای دونفره نه سه نفر! گفتم بر میگردی؟ فقط خندید.... اشک تو چشام حلقه زد. سرم رو پایین انداختم ، دستشو زیر چونه ام گذاشت و سرمو بالا گرفت. گفت :تو کجا میری؟ گفتم میرم بالاخره یه جایی... گفت:تنها نریا!! یکیو باخودت ببر... گفتم جایی که من میرم،جای یک نفره نه دو نفر. گفت:برمیگردی؟ گفتم:جایی که من میرم راه برگشت وجود نداره. من رفتم اونم رفت ولی اون مدت هاست که برگشته و با اشک چشماش خاک مزارمو شست و شو میده
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در دو شنبه 27 آبان 1392
ساعت
20:16 توسط مارال بانو
آخرين مطالب
Design By : MohammadDesign.IR |